ارشادی



سلام و درود 

چنانچه تمایل دارید اعلام کنید ، ممنون 

وبی زده‌ام که ، در دست تکمیل است و با وبهای خوب تبادل میکنم. 

وبهایی که عمق و پایداری داشته باشند. 

به وب 

 https://eurasia.farsiblog.com

این وب اصلیه 

 

و همچنین 

https://eurasia1.farsiblog.com

وب تکمیلی 

کسانیکه تمایل دارند ، این دو وب رو لینک کنند. منم آنها را در اینجا و آنجا یعنی سه جا » لینک میکنم.


مدتیه میبینم که. 

نگویم بهترست. 

دارم وبی جداگانه ، درست میکنم. البته با تمامی مشقتها 

کامل که شد آدرسش رو میگذارم. 

از همه مطلبی داره ، مهمتر اینکه با دانش خودم جمع شده و نویسنده ی خط به خطش خودمم.

هرجا هم لازم داره ذکر منبع میکنم.


استادی داشتم 

که دیگر رغبت نوشتن نداشت ولی دوست داشت مباحثت کند. 

شاگردان سوال می کردند و جواب نمی داد یا دعوای آن داشت که این سوالات ساده چیست؟ مطلبی بگو و سوالی! 

آرام آرام ، دیگر کسی از او نپرسید و همه‌ی سوال کنندگان به طرفی دیگر می رفتند. و هیچکس از استاد سوالی نمی پرسید.

استاد را تنها دیدم ، گفت : بپرس. 

گفتم : هنوز به مطلب جدیدی نرسیدم تا بپرسم. 

گفت : بگو ، گفتم : والا ؟ چیزی ندارم. هم اکنون چیزی ندارم. 

گفت : اشکان فهمیدم! 

و از فردا قدر سوال کنندگانی را که نمی دانند دانست. چون یکی مثل من همه را خوانده و سوالات اصلی و. را یا پرسیده یا جویا شده ، ولی غیر این پر از سوال است و حاضر به خواندن نوشتجات استاد!


سلام 

امروز بعداز مدتها که کلهم به فارسی تکلم می کنم ، فردی را دیدم که می گفت : 

ترکی هم رد نمیشه! تا ازش بپرسیم » 

گفتم : من هیچوقت به ترکی تکلم نکردم و گوشهایم نیز عادت ندارد ولی بپرس ، تمام و کمال تا آنجایی که بدانم شرح می کنم. 

پرسید : اعداد را یادم رفته کمک می کنی؟ 

گفتم : در اینترنت همه نوشته شده.

گفت : به طرزی می نویسند که نمی توانم بخوانم ! 

گفتم : درسته ، حالا چه چیزی را می خواهی ؟ 

گفت : بشماریم ، و شمردیم و شمردیم. عجیب روحم تازه شد و یادم افتاد که سال پیش تا همین سه ماه پیش وبلاگی داشتم که ترکی ، عربی بیشتر صرف و نحو و کُردی جنوبی را آموزش میدادم ولی متأسفانه مسدود شد و فایل پشتیبان هم نداشتم و همه به باد رفت. 

یک صفحه از صفحات بالا را حتما به  آموزشگاه تبدیل میکنم هرچند تومانی که ندارد هیچ! تازه باید از جیب خرج کنم ، ولی بهتر از هرگونه پست گذاشتنهای الکی است. بیان ۵۰۰۰ ارسالی داره ، پس صفحه بهتره.


غسانیان اعراب روم هستند.

منطقه غسانی برابر با اردن ، سوریه ، لبنان و پیرامون ، شبه جزیره سینا و تا اعماق بیابان نفوذ و از شرق تا رود فرات ، برابر بوده‌است و این اعراب هویتی رومی_عربی داشتند.

غسانیان در جنگهایی تنوانستند ساسانیان را بشکافند ولی بیشتر از ساحل رود فرات نتوانستند پیشروی کنند. بالأخره رومیان خود اقدام به پیشروی کردند و تا ساحل خلیج فارس پیش آمدند. کوههای زاگروس برای مدتی مرز میان روم با ساسانیان بود. غسانیان انتظار داشتند بخاطراینکه مرکز اداری روم دور است ، مناطق مفتوحه را برای اداره به آنان بسپارند ولی مجمع روم قبول نکرد و این مناطق را به شیوه‌ای در آماده باش جنگی اداره کرد. 

تجربه ی جنگی غسانیان ، بعدها به نام شامیان مورد استفاده خلفای مسلمین قرار گرفت و توانستند دایره‌ی فتوحات رغم زنند.


سلام 

اگر اشتباه نکنم همین سلسله مقالات روم بود که فشار زیادی بر ف ب » آورد و مرا مسدود کرد و همه‌ی آنچه را که با زحمت نوشته بودم از دست دادم.

برای بیان و قلم در حوزه ی اندیشه ارزش آزادی ندانند ؛ همین می‌شود.

همچنین بعید است که عقده ها اینجوری بخوابد چون منهم  بخاطر رفتار بد تو ،همانند خود تو به جمع عقده ای ها می پیوندم.

 نوشتم : نام روم از جبل‌الطارق تا روم در خراسان جاریست.

نوشتم : روم همیشه آن روم سقوط کرده در ۱۴۵۳ میلادی یا روم غربی نیست بلکه ترکان عثمانی ، خود و دیگر اتباع خود را رومی می نامیدند.

نوشتم : مولوی هم به پاس سرزمین پهناور رومیه ، رومی تخلص کرد. 

و . 

خلاصه ثابت کردم که روم سرزمینی بوده بیشتر از آنچه در فرض ماست و مردم رومی رومیند.

شاید حوصله داشتم و مسدود نشدم ، کامل بنویسم تا کجای عالم رومیست ،.


از چه.

افسوس که نامه ی جوانی طی شد 

                      آن تازه بهار زندگانی دی شد 

                                      آن مرغ طرب که نام او بود شباب 

                                                      افسوس ندانم که کی آمد و کی طی شد 


سلام 

نویسنده : اشکان ارشادی 

روزگاری ، ایامی میگفتند : این خاک هویت ماست. یا حدیث‌ها میگفتند ولی کمتر کسی به عمق معنا پی می برد چون آن را نه لمس کرده بود و نه تجربه! اینکه حافظ گوید : چه ها کشیدم از دست مردم نادان! به معنای روشن معلومست ولی به تجربه کردن و کلکل با نادانها و بیلمزلر چقدر سخته و باید جای او بود تا از فهوای کلام گذشت و به عمق مطلب بیان شده رسید ، یعنی کسب معنی داریم تا معنی. 

خاک پدرانست نکو دار » . بحقیقت کاری نشد برای خاک پدری بکنم ولی دلسوختن و ناراحتی برای آینده اش و غصه خوردن هم کاری هست ولی بچشم نمیاید. باید عرض کنم که من توانایی عقلی دارم نه توانایی جسمی. البت که جسم قوی داشتم ولی فرسوده گشتم. البته توانایی هم تعریفی دارد و قرار نیست که شما توانایی تعیین کنید ، هرکس را بهر کاری ساخته اند » . بله ، و همچنین هرکس را ذوق و قریحه ایست. نمیدانم چرا ضمیر استعدادی از میان رفته و همه دوایر به مدرک گرایی روی آورده اند. تخصص گاه در تجربه و مطالعه است و حتی مدرک آکسفورد هم با چنین تخصصی برابری نمی کند. قدیم شرایطی داشت و اکنون هم شرایطی ولی ضوابط هم داریم. متأسفانه روابط هم داریم ، روابط سالم پسندیده هست ولی روابط. هیچگاه. 

بگذریم ، وقتیکه آدم دمادم زندگی نبیند! عدم می بیند و سقوط میکند. همین که حداقل نباشه ، مجبوری عمری آنجور که نمی خواهی زندگی کنی! لباسهایی بپوشی که اصلا دوست نداشتی. یکی برایت نسخه می پیچد لباس امروزی ، یکی. و اصلا مهم نیست که خودت چه می پسندی. 

شاید این بیت شعر تمام حرف را بزند : 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت     نه همین لباس زیباست نشان آدمیت » 

همیشه وقتی به درک موضوعی میریسیم که به بحران افتاده ایم و در شرایط بحران هم همیشه تنها بوده ایم. تاریخ را بخوانید ، در بزنگاه تاریخی هیچ یاوری نداشتیم و حالا بیایید بر واحدی کوچکتر مثل : شهر ، خانواده. 

جامعه روزبه روز به فرهنگی عجیب گرایش پیدا میکنه! یعنی همان غربزدگی هست ؟ فقط میدانم این جامعه ی من نبود ، کشور من هنوز با اخلاقه با غیرته ، ولی باید نگاهی هم به عمق جامعه و خانواده ها انداخت. برای من که دهه شصتی هستم ، حکم مردن دارد وقتی برایم در جایی! می نویسند. س ک س چت هستی ؟ پایه ای ؟ عمری مجردم و هرگز نگاهی به ناموس مردم نکرده‌ام ، آنوقت این سوالها ، اصلا این س ک س چت دیگر چیست؟ 

بهترست لب ببندم. من نمی گویم که از مباحث و مطالب من که خشک و خسته کننده است استفاده کنند ، البته برای نسل جدید علوم من شده کسل کننده! ولی حداقل حرمت و غیرت فلاتی پهناور را حفظ کنند که عمری گویند متمدن بوده و خاستگاه بشری. 

نگویید از خودت شروع کن که من عاری هستم ولی معصوم هم نیستم. من در منجلاب دیگران فرو افتاده ام. 

ما ناخودآگاه از قافله عقب ماندیم و فریادرسی هم ندارم. 

متأسفانه هیچکس مرا آنگونه هستم ، نمی خواهد. خوب نخواه ، ولی بدان با تقدیر نمی شود جنگید و خیلی چیزها خدادادی است. چهره و قواره را خدا داده ، پس چه حرفی در این ارتباط مطرح است. همین حرفها پسرهای بعدی را به عمل و جراحی سوق میدهد. از ما گذشت ولی آنان نمی خواهند که متلک بشنوند و اینگونه مرزها میشکند. عمل زیبایی تا حدی نعمت است مثلا برداشتن یک خال زشت و 

این مقاله را ادامه می دهم چون ادامه هم دارد.

متأسفانه برخی سایتها مقاله ها را در سایت خود انتشار میدهند ، در صورتیکه ما ویرایش میکنیم و گاه صلاح اینکه حذف شود ولی در وب آنها ماندگار ، یعنی چه؟ 


سلام 

بچه‌های اینجا یا اصلا نظر نمی دهند و اگر می دهند خصوصی. بجز خواهری که امروز نظراتی فرستاد و. 

نظر پیشکش خودتان.

دوستی نوشته بیا وب من که دوستان باسوادی دارم! 

،،،عجب!

نوشته جوان! 

،،،،،آقای محترم من ۳۴ ساله هستم و ایام شباب از من گذشته.

،،،،چه بگویم ؟ واقعا.

جالبست که به دنبال نظر گرفتن هم هستند. 

آقای محترم ، اصفهانی و استخدام دولت ؛ 

،،،،، تو چه میدانی از درد من ؟

اهمیتی نداره ، من اهمیت نمی دهم ولی دل نشکنید ، دائم هم از حدیث و غیره یاد نکنید ، مگر با بیسواد حرف می زنید ؟ 

براستی چرا ، دست نمیگیرید ؟ چرا بدتر غرق می کنید ؟ 


نویسنده و مولف : اشکان ارشادی 

اولجایتو و صفویه 

اولجایتو خانی بود بیشتر از خان! ولی چون دیگر از آن امپراتوری چنگیزی تنها بر پهنه ای کمتر از یک دهم حکومت می کرد پس دیگر خاقان » نبود. اولجایتو خانِ ایلخانان بود. در زمان ایلخانان ، دیگر اردوهای مغول نیز مستقل شدند و نیرومند ترین ایشان یکی قزل اردو بود و دیگری آق اردو ، اردوی زرین یا قزل اردو بر قلمروی گذشته یهودیت فرمانروایی می کرد. همان قلمروی شمالی که هم خطر بزرگی برای ساسانیان بودند و هم در جنگی شدید اعراب مسلمان را در همان ابتدای گسترش شکست سختی داده بودند. 

برخی از مفسران مسحیت گویند : اگر ترکان خزر نبودند و راه پیشروی را بر اعراب سد نمی کردند ، روم آن دژ تمدن مسیحیت ؛ بلا شک فرو می ریخت. »

اکنون ترک و مغول و روس و سقلاب خطری برای الجایتو محسوب می شدند. الجایتو با نگاهی به تاریخ متوجه شد که ساسانیان مذهب مزدایی داشتند و توانستند ۴۲۶ سال حکومت کنند و اعراب هم باز دین و مذهب و امپراتوری بزرگ و با عمری زیاد ، سپس نگاهی به خزرها کرد و فهمید که با رسمیت یهودیت ، کشوری به مراتب جنگنده تر ساختند. از طرفی هم می دید که عمر حکومت دینی _ مذهبی طویل است پس چون خشونت و جرأت و تدبیر چنگیزی نداشت بدنبال راه دیگری می گشت و برآن شد تا حرف پدرانش را جامه عمل بپوشاند یعنی مسلمان شود.

سالها قبل ، غازان خان مسلمان گشته بود و برای ایجاد یک حس ملی _ میهنی در تبریز دوباره شاهنامه را با نقاشی های سبک ختایی احیا کرده بود. غازان خان و قبلتر هلاکو خان از این کار برای استقلال ی خود بهره برده بودند. هلاکوخان چون در نهایت هنوز قاآن کبیر در قراقوم مغولستان حکومت می کرد ؛ نمی توانست بیشتر از همین زنده کردن جنگهای ایران و توران ، ایران و روم ، و در نهایت ایران و ترکان پیش برود. غازان خان مسلمان شد ولی عمرش کفاف نداد و مغولها اکثرا بر همان عقاید شمنی مانده بودند ولی اینک برای اولجایتو راه دیگری هموار بود و می توانست خیلی کارها کند.


ادامه دارد 

در همین پست 


اشکان ارشادی ، نویسنده و محقق این نوشته 

سلام

سالهاست که حوصله از سرم رفته و اگر در نوشتن و خواندن یدطولایی دارم در حقیقت از نبود مشغولیات هست ، از نبود تفریحات است. هرچند که نوشتن و خواندن از همان نوجوانی همراهم بود و میل به دانستن داشتم ، بگذریم از اینکه دیگران می دانند تا بدست آورند ولی دانستم و هیچ. جنبه معنوی فقط داشت.

سالها پیش کتابهای متفاوتی در مورد چنگیزخان » خواندم و هنوز هم مشتاقم کتبی دیگر اگر از قلم افتاده را بخوانم. 

در ابتدا شخصیت چنگیزخان غریب بود ولی بعد با دید سومی نگاه کردم و با چنگیز و فرزندانش همراه شدم. 

هرگز یک فرزند ضعیف و فقیر » را دست کم نگیر ، شاید که فرزند ببری باشد.

چنگیزخان در بچگی پدرش کشته شد و قبیله اش غارت شد و به بردگی افتاد. بردگی با یوغی چوبین و آهنین بر یک بچه ، خیلی سخت می گشت. فرار کرد ؛ آنهم با یوغ گردن ؛ بعداز سه سال! 

اینکه چنگیزخان چطور از آن یوغ نجات پیدا کرد ؟ افسانه ای بی جواب است ، گویند گرگ مقدس تورانی بیامد و با تیزی دندان آهن و چوب را شکافت و با دهانی خونین رفت و چنگیز آزاد گشت. تا این هنگام نام او تموچین » بود ،  آهن چین ، آهن چین ، آهن چین ، آهنگر ، آهنگر.

چنگیزخان بی اقبال بدنبال اقبال می گشت و نمی دانست برای آنکه همای سعادت بر دوش او بشیند باید تا ۵۰ سالگی تنها در حصار بیابان و دشت بجنگد. چنگیزخان چیز زیادی نمی خواست و تنها انتقام از طایفه غارتگری که قبیله اش را نابود کرده بود و همچنین انتقام مغول های شمالی که پدرش را با مسمویت کشته بودند. چنگیزخان برای ابتدای کار ، به قبیله ای که در کودکی از آن همسر نشان کرده بود رفت و خواستار آن شد تا همسرش را به او بسپارند ؛ ولی خانواده دختر گفتند : پدرت قول و قراری گذاشته بود که انجام نشده ؟ و اگر همسرت را هم میخواهی! باید همین جا کنار ما چادر برپا کنی. » 

چنگیزخان هیچ پولی نداشت و تنها امید او آسمان آبی بود. یادش به برادرخوانده اش افتاد و پیش او رفت و هم شیربها را تهیه کرد و هم از او قول جنگ گرفت ، همینک چنگیزخان با برادر خوانده خود به فکر انتقام بودند ، ولی بعداز چندماه وضع به طرز دیگری رغم خورد. 

مغولهای بایکال و تایجوت و. و بخصوص تنگغوت ها حملات خود را شروع کرده بودند. همسر چنگیزخان یده شد و خودش نیز با اندک مقاومتی ؛ سپس تسلیم گشت. او را به بازار سمرقند آوردند ولی کسی نخرید ، ولی برادر خوانده چنگیز او را خرید و او را دیگر پیش خود نگاه داشت تا به دشمن حمله کنند. 

چنگیزخان در کمال احترامی که می دید ولی می دانست این برادر! برای  او خطر دارد چون چنگیز آدمی نبود که بتواند از او دستور بگیرد و در دلش بر او کینه بست. کینه ی چنگیز منطقی نبود ، ولی دنیای خشک آن زمان هم محل همین کینه جویی ها و سرکشی ها بود وگرنه کسی بجایی نمی رسید ، هرچند عواقب سختی هم برای سرکش مغلوب در انتظار بود!

ادامه مطلب


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها